سفارش تبلیغ
صبا ویژن

تولد دوباره (دختر امروز)
 
قالب وبلاگ

من چرانمیخوابم؟؟!!ای بابا!با این میشه پنجمین پست امروز!ساعت نزدیک ششونیم صبحه وبقول مامانم چشام هنوز برق میزنه!!اصلا هم خوابم نمیاد!الان دقیقا این شکلیم...

ولی بخودم قول میدم این اخرین پست باشه وبعدش بخوابم...به امید انروز!!!
راستی تا حالا براتون پیش اومده با یه خاطره خیلی حال کنین؟(من معمولا با خاطرات خودم خیلی صفا میکنمنه بابا خودشیفته نیستم در این حد!!مزاح مینمایم)داشتم کتاب افلاکیان زمین رو «مطالعه میکردم»(غیرمستقیم از خودم تعریف کردم.گرفتین که؟؟)یه خاطره ی جالب از شهید رجایی خوندم که بیمناسبت هم نیست.چون دیروز روز شهادتشون بود.ایییییییینه:
یه روز یکی از اعضا قبل از رسمیت پیدا کردن جلسه ی هیئت دولت با دیدن میوه ها گفته:هروقت مهمون نخست وزیر هستیم تو خوردن اونقدر باید احتیاط کنیم که به شکممون سنگ ببندیم!این میوه ها اونقدر کمه که ادم دستش نمیره دومی رو برداره!!شهیدرجایی که توی اتاق دیگه ای مشغول کاری بودن وبرای شرکت در جلسه حاضر میشدن ،در استانه ی ورودوقتی شوخی دوستانه ی اون عضومحترموشنیدن بالبخند معنی داری گفتن«اینجامحل کاره نه محل مهمانی تشریفاتی...شماچقدرظرفیت خوردن دارید؟یکی؟چندتا؟خب به اندازه ی خودتون هرچی میل دارین بخورین!میوه به اندازه ی کافی برای نفرات آمادست.بیشترازاین معنی ریختوپاش میده و اسرافه.اسراف هم حرامه.درثانی خواستیم روی میز جایی هم برای اوراق کاربمونه...»


[ سه شنبه 89/6/9 ] [ 6:50 صبح ] [ سرباز کوچولو ] [ نظر ]
.: Weblog Themes By SibTheme :.

درباره وبلاگ

امکانات وب


بازدید امروز: 62
بازدید دیروز: 41
کل بازدیدها: 141163